بن تن ۱۰ ساله، به همراه پدر بزرگش به مناطق مختلف سفر میکند. در روز اوّل تعطیلات، او با دختر عمویش، گون تنیسن، مواجه میشود که اصلاً برایش خوشایند نبود. به همین دلیل، بعد از یک دعوای شدید، به جنگل میرود. ناگهان شهاب سنگی به زمین برخورد میکند که در واقع گویی است که از سفینهٔ پلامبرها هنگام جنگ با ویلگیکس شرور توسط سرپرست پلامبرها به زمین افتاده بوده تا مکس تنیسون (پدر بزرگ بن که پلامبر است) آن را بردارد و از ساعت داخل آن برای جنگیدن با دشمنان استفاده کند. بن وقتی که به گوی نزدیک میشود، گوی باز میشود و بن درون آن ساعتی را به نام آمیتیریکس پیدا میکند که وقتی به آن نزدیک می شود به دستش می چسبد. آمیتیریکس که از نسل ۲۰ تکنولوژی است و آزموس آن را ساخته، به صاحب خود این اجازه را میدهد که به ۱۰ هیولایی که به طور پیش فرض از بین هزاران DNA موجودات فضایی داخل کهکشان که درون آمنیتیریکس وجود دارد، تبدیل شود